خودشناسی، کلیدی برای پیدایش راه درست زندگی

خودشناسی، کلیدی برای پیدایش راه درست زندگی

تعریف کلی خودشناسی:

خودشناسی بحثی مفصل در میان روانشناسان و صاحبان نظر در این زمینه است. برای خودشناسی زمان و دانش نیاز است و از نظر علم روان انسانی، همه ما نیاز داریم تا خود واقعی خود را بشناسیم تا بتوانیم زندگی خود را در راستای اصلی کمال قرار دهیم.

طبیعی است که هر کس ممکن است تعریف خود را از خودشناسی ارائه بدهد و خواننده اندیشمند هم با آنچه در این جستار خواهم گفت موافق یا مخالف باشد ولی به هر روی آنچه در این گفتگو خواهید خواند، تعریف من از مقوله ژرف خودشناسی است، که تلاش کرده ام در حوصله یک گفتار آن را با شما تقسیم کنم. در عین حال مشتاق دریافت دیدگاه های شما هستم.

در شروع بحث توضیح بدهم که آنچه من بعنوان «خودشناسی خرد گرا» مد نظر دارم تلاشی است که بر پایه اصول علمی روانشناسی و جامعه شناسی و نیز منطق عقلانی و فلسفی استوار است. (این رویکرد یا نظریه و اصول و نتایج آن را پیش تر در دو کتاب با عنوان «بندباز» و «از رنج تا رهایی» که در همین سایت هم معرفی شده اند تشریح کرده ام و از خوانندگان عزیز دعوت می کنم برای شرح مبسوط آن به این دو اثر مراجعه کنند.) در این شیوه، از شعار گویی و ایده آل گرایی اجتناب می کنیم و تلاش مان آن است که بعنوان انسان هایی عادی، برای چالش های پیش روی مان پاسخ هایی ساده و ملموس بیابیم.

با این توضیح، باید گفت خودشناسی یعنی تلاش انسان برای یافتن بهترین راه زیستن و بهترین مسیر زندگی؛ تلاشی که انسان در جریان آن به نقد اندیشه های محیطی و موروثی دست می زند تا به یک نظام فکری روشن، آزادانه و هماهنگ دست پیدا کند. بی شک همه انسان ها در پی رسیدن به سعادت و کمال هستند ولی خودشناسی این جستجو را به شکلی سنجیده و آگاهانه دنبال می کند.

طبیعی است که انسان تا زمانی که جواب پرسش های کلان زندگی را برای خود روشن نکند نخواهد توانست گام بعدی را که همان ساختن سرنوشت و زندگی خویش است بردارد. شادکامی آدمی در گرو روشنی فکر او و شناخت درست وی از جهان، جامعه و خویش است و بنای یک زندگی سالم و شکوفا نیز بر چنین شناختی استوار است. پس انسان خردمند، پیش از هر چیز، مسیر راه را برای خود مشخص می کند و تکلیف خود را با پرسش های مهم زندگی روشن می نماید. انسان خودشناس، انسانی آگاه است که از بند تلقینات کهنه و تحمیلی محیط رها شده و مسیری آگاهانه را برای زندگی خویش انتخاب کرده است. نتیجه چنین آگاهی، آزادی درونی و سعادتی پایدار است. بی شک در سطح اجتماع نیز چنین انسانی با روشن بینی و شناخت صحیح از رفتار های خویش به انتخاب هایی خردمندانه و دوراندیشانه دست می زند و وجود او برای جامعه نیز مایه آرامش و نیکی است.

این که بدانم خودشناسی چیست به چه درد من می خورد؟

همیشه عادت دارم که مطالب حتی اگر پیچیده باشد، به صورت ساده و با استفاده از مثال و داستان بیان کنم که شما دوست عزیز بتوانید از خواندن آن لذت ببرید و هم به درد شما بخورد. متاسفانه وقتی واژه خودشناسی به گوش ما می خورد کمتر  با آن مانوس می شویم. وقتی با این سوال مواجه می شویم که خودشناسی چیست در یک لحظه شاید فکر کنیم که خب من یک انسان هستم و دارم زندگی می کنم این چه حرفی دیگه؟ و این دقیقا آغازی خواهد بود بر ناکامی های زندگی ما. بی دلیل نیست که بسیاری از بزرگان، دانشمندان و متفکران از زمان سقراط و قبل از آن و تا همین حالا ، خودشناسی را بسیار مهم و دانسته اند و گاهی تا جای پیش رفته اند که عدم پاسخ به این که من کیستم را نشانه درک نکردن معنای حقیقی دنیا دانسته اند.

یک بار دیگر داستان اول را مرور کنید؛ حتما افراد زیادی در ذهن شما خواهد آمد که با این موضوع مواجه هستند. به نظر شما چرا این اتفاق بارها تکرار می شود؟ چون مفهوم خودشناسی را درک نکرده ایم. چندین سال تلاش می کنیم و به یک جایگاه خوب می رسیم اما نه تنها لذت نمی بریم بلکه شاید بدمان هم بیاید. نمی خواهم خودشناسی را به انتخاب شغل محدود کنم ولی چون بسیاری از افراد با آن مواجه هستند می تواند مثال خوبی برای عدم خودشناسی باشد. در واقع موضوع عمیق تر از این صحبت ها هست. این که افرادی به علت رسیدن به پوچی دست به خودکشی می زنند یا این که تا پایان عمر نمی دانند کی هستند و از کجا آمده اند و کجا خواهند رفت می تواند نشانه هایی از عدم درک صحیح از خودشناسی باشد.

برای این که خودم را بشناسم باید چه کار کنم؟

  • کتاب خوانی: شاید در دسترس ترین کار که البته در ابتدا باید انجام دهیم مطالعه کتاب هست و می تواند نوع فکر کردن را به ما بیاموزد و به افکار ما وسعت بخشد.
  • مشارکت و گفت و گو: چه بسا افرادی که فکر می کنند خود را شناخته اند اما رفتارهایی دارند که از دید خودشان پنهان مانده و فقط یک دوست خوب و یا فردی که بسیار به ما نزدیک هست می تواند ما را آگاه سازد. پس باید از افراد مختلف مثل پدر، مادر، برادر، همسر، دوست خوب و یا … بخواهیم که چند تا از ویژگی های خوب و بد ما را به ما هدیه دهد و شاید برای اولین بار متعجب شوید که چقدر خصوصیت مثبت دارید که خودتان خبر ندارید و یا از آن استفاده نمی کنید.
  • اندیشه و ذهنیت: وقتی دو بخش قبلی انجام شد و یا در حین انجام آن باید زمان هایی را برای خلوت با خود انتخاب کنید. با خود بیاندیشد که من کجا هستم؟ و چرا در این دنیا وجود دارم؟ این سولات به ظاهر ساده اما می تواند در شناخت شما بسیار به شما کمک کند.

چرا افراد کمی موفق به خودشناسی می شوند؟

گاهی وقت ها تصمیم می گیریم که درباره سوال خودشناسی چیست و چطور می توانیم از آن استفاده کنیم فکر کنیم اما ممکن است با موانع زیر روبرو شویم:

  • واهمه از خود یا خودگریزی: شاید برایتان تعجب آور باشد که ما گاهی وقت ها از خودمان ترس داریم. می ترسیم که آنچه که در ذهن خود بافته ایم و سالها با آن زندگی کرده ایم نقض شود. شاید گذشته خوبی تجربه نکرده باشیم و برایمان آزار دهنده باشد و …
  • اهمال کاری: گاهی وقت ها آنقدر در زندگی گم می شویم که حال و حوصله تفکر از ما گرفته می شود و هزار بهانه جور می کنیم که از زیر این سوال در برویم.
  • مغز: معولا فکر کردن کار دشواری هست و نیاز به صرف انرژی بالا. از طرفی مکانیزم مغر انسان طوری طراحی شده که تمایل دارد برای حفظ بقای خود کمترین میزان انرژی را مصرف کند به همین خاطر افراد کمی هستند که در فکر کردن عمیق دوام می آوردند.
  • حفظ امنیت کلی زندگی: برخی از انسان ها برای خود یک ناحیه امن در زندگی ساخته اند و حاظر نیستند به هیچ قیمتی از آن خارج شوند چون دوست ندارند که آرامش نسبی خود را از دست بدهند به همین خاطر معمولا دچار روزمرگری خواهند شد و از مهمترین بخش زندگی خود یعنی تفکر درباره خودشناسی باز می مانند.

درباره لیلا حصاری