بزرگ ترین مانع رشد علمی کشور

پیشرفت-علمی-ایران

دانشگاه بزرگترین نهاد دانش بنیان در جامعه است. تعریف و به تبع آن انتظار ما از دانشگاه کاملاً به تلقی ما از مفهوم دانش باز می گردد. دانش هر تعریفی که داشته باشد دو ویژگی بارز دارد اول اینکه دانش تولید کردنی است. دانش جایی انبار نشده است دانش را باید تولید کرد. فلذا دانشگاه محل دپوی دانش نیست که به آنجا برویم و دانش را بیاموزیم. بلکه دانشگاه محل تولید دانش است. ویژگی دوم دانش آن است که ناظر به مسأله باشد. دانش اساساً قرار است مسأله ای را حل کند فلذا به طریق اولی نهادی به نام دانشگاه که خود را متولی دانش می داند باید مهم ترین دغدغه اش حل مسأله باشد. دانشگاهی که مسائل را حل نکند خودش مسأله مضاعفی در کنار سایر مسائل است.

دانشگاه را می باید با کارویژه آن یعنی دانش بنیان بودن و تولید دانش و حل مسأله، تعریف کرد که کلیت آن باید به مثابه سیستمی منسجم در خدمت این هدف عمل کند. نهاد دانشگاه به طور کل متشکل از چهار گروه است. مدیران، اساتید، کارمندان و دانشجویان. این چهار گروه در تعامل درست با هم چرخ های این بزرگترین نهاد دانش بنیان را می چرخانند. هر کدام از این گروه ها در قبال نهاد علمی دانشگاه وظایفی دارند. آنچه که امروز مشهود است این است که در این میان گروهی که کمتر تحت نظارت و محدودیت است و کمتر مورد حسابرسی و نظارت قرار می گیرد گروه هیات علمی و اساتید است.

هیأت علمی دانشگاه بودن و شأن علمی داشتن به این معنا نیست که اساتید دانشگاه ساعات حضور خود در دانشگاه را خود تعیین کنند. هیأت علمی بودن به این معنا نیست که همین که نام یک استاد بالای یک پروژه پژوهشی باشد کفایت کند. از همه مهم تر هیأت علمی بودن به این معنا نیست که مدیران اجرایی حتماً می بایست از میان آنها انتخاب شود. همان طور که پیوند ثروت و قدرت سیاسی فساد زاست ورود اساتید دانشگاه به حوزه های اجرایی و سیاست گذاری نیز فساد زاست. اولین و شاید کوچک ترین فسادی که از این پیوند حاصل می شود مواجهه با مدیران پر مشغله ای است که به واسطه چند شغله بودن تمرکزی بر حوزه فعالیت خود ندارند. در سازمانی که کار اجرایی می کنند به کلاس و دانشگاه می اندیشند و در کلاس و دانشگاه باید پاسخگوی تلفن هایی باشند که از آن نهاد اجرایی زیر دست شان می شود. اما مشکل بزرگتر وقتی ایجاد می شود که اساتید دانشگاه مسئولیت های اجرایی نهادهای بالادستی و نهادهای مرتبط با خود را بر عهده می گیرند. کاملاً بدیهی است که وقتی قرار باشد خود اساتید دانشگاه بروند در وزارت علوم و پست اجرایی بگیرند خودشان خودشان را دچار محدودیت و کنترل و نظارت نمی کنند. چاقو دسته خودش را نمی برد. امروز در همه نهادها مانند مجلس، شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت آموزش عالی و فناوری و … طبقه ای از اعضای هیأت علمی مدیریت می کند که در تصمیم گیری ها و سیاست گذاری ها حتماً منافع طبقه خویش را در اولویت می گذارد.

دانشگاه مبدل شده است به جایگاهی برای احساس امنیت شغلی مدیران. در هر جایگاهی از مدیریت هم که باشند باید حتماً همزمان عضو هیات علمی یکی از دانشگاه ها هم باشند که اگر خدای ناکرده از پست مدیریت معزول شدند تخم مرغی در سبد دانشگاه باقی مانده باشد. تصور کنید در وزارت بهداشت اشخاصی که هم پزشک اند و هم عضو هیأت علمی و هم در حوزه سلامت مدیریت و تصمیم سازی می کنند. غیر از اینکه معلوم نیست این افراد چگونه به همه وظایف خود می رسند بدیهی است که در حوزه سیاست گذاری تمام تصمیم گیری ها به نفع پزشکان خواهد بود. همچنین این افراد چون لابد خودشان برای خودشان پروژه های علمی تعریف می کنند. هیچ نظارتی بر پژوهش های علمی نیز صورت نمی دهند. این است که مواجه می شویم با انبوهی از پروژه های به ظاهر علمی که صرفاً جنبه صوری داشته و به نوعی برای طبقه خود کار تراشیدن است.

امروز ما با اساتیدی مواجه هستیم که هیچ اهمیتی به فیش حقوق چند میلیونی خود نمی دهند. آنها صرفاً به دنبال گرفتن پروژه هایی چند ده میلیونی و چند صد میلیونی اند که خودشان برای خودشان تعریف می کنند و البته برای همین پروژه های صوری نیز وقت کافی نمی گذارند و عمدتاً آن را به دانشجویان شان می سپارند. این روند آسیب جدی به وضعیت پژوهش در کشور وارد می کند. دانشگاه نه تنها خود به درستی پژوهش نمی کند بلکه مانع از شکل گیری پژوهشکده ها و پژوهش گاه های مستقل نیز می شود. چرا که مدیرانی که پروژه پژوهشی تعریف می کنند خودشان اعضای هیأت علمی اند و نباید انحصار هیأت علمی در انجام پژوهش شکسته شود. جالب است که پژوهشکده های مستقل حتی اگر بودجه کمتری برای پژوهش خرج کنند باز نمی توانند در زمینه جذب پروژه با اعضای هیات علمی دانشگاه ها رقابت کنند.

امروز دانشگاه های ما و وضعیت علم در جمهوری اسلامی ایران از معضلی به نام هیأت علمی ناکارآمد، انحصار طلب و زیاده خواه رنج می برد. طبقه و کاستی که مورد کمترین نظارت و حسابرسی نیست و خود را واجد شأنی چنان والا می داند که هر آنچه می خواهد می کند و هر آنچه می خواهد می گوید و کوچک ترین تذکری را نیز سریعاً به مثابه دشمنی با علم و سانسور متهم می کند. دانشجویان علوم انسانی احتمالاً خیلی بیشتر با چنین اساتیدی مواجه بوده اند که از وزارت علوم حقوق می گیرند تا به خدا و دین و انقلاب و نظام و کشور بد و بیراه بگویند.

نکته مهمی که شاید مغفول مانده باشد این است که این همه قدرت اعضای هیأت علمی ها در جامعه خودش از بزرگ ترین عوامل دامن زدن به مدرک گرایی و ولع رفتن به دانشگاه هاست.

اوضاع هیأت علمی در دانشگاه ها به شدت ضد توسعه علمی است. بزرگترین مانع رشد علمی در کشور خود دانشگاه است.

درباره admin