۵ درسی که از کارآفرین بودن آموختم

 ۵ درسی که از کارآفرین بودن آموختم

اگر قصد دارید کارآفرین باشید ، آن هم به تنهایی این مطلب مناسب شماست ، ۵ آموزه از کارآفرینی که به تنهایی کار میکند .

اخیرا اولین سالگرد کارآفرینی خودم را جشن گرفتم. برخی از مسائل سخت‌تر از آنچه تصور می‌کردم، بود؛ اما برخی از مسائل آنقدرها هم که دیگران می‌گفتند سخت نبود، اما بعضی از آنها واقعا برایم شگفت‌انگیز و لذت‌بخش بودند.

گرچه حرفه‌ی من مراحل اولیه‌ی خود را پشت سر می‌گذارد، اما آغازی آموزنده داشت. در اینجا چند نمونه از هزاران درسی که تا کنون در این مسیر آموخته‌ام را برایتان بازگو می‌کنم:
۱.استرس فراوانی وجود دارد. اما قابل مهار است.
یکی از مسائلی که من دست کم گرفته بودم، همین استرس بود که در راستای پیشرفت حرفه‌ایی، افزایش می‌یافت. خودم هستم و خودم، گرچه فشار تامین زندگی دیگران بر عهده‌ام نیست، اما اگر حرفه‌ام سودآور نباشد، چگونه از عهده‌ی هزینه‌های خودم برآیم. این احساس با دریافت حقوق ماهیانه از شرکتی که در آن استخدام هستید، کاملا متفاوت است.
نکته همینجاست، من عاشق این تعامل مطلق و مستقیم بین تلاش‌ و پاداشم هستم. بدین‌سان هر چه بیشتر کار کنم، درآمد بیشتری خواهم داشت. همین حس، مهار نابرابری زمان و ارزش کلی آن را نمایان می‌کند، زیرا انتخاب و تصمیم من است که چطور از آن بهره ببرم.
۲.منعطف است.
من همچنین انعطافی که راستای اشتغال به چنین حرفه‌هایی پدید می‌آید را دوست دارم. من تمایل دارم تا در فواصل متناوب کار کنم و حرفه‌ام مستلزم برگزاری جلسات بی‌پایان نباشد، مهم‌تر از همه، بدین ترتیب هنگامی که ذهنم در پربازده‌ترین زمان‌ است، کار می‌کنم و هنگامی که انگیزه ندارم دست از کار می‌کشم. ساعت کاری من اکنون متمرکزتر است، بنابراین می‌توانم بازده ذهنی‌ام را به ساعات خاصی اختصاص دهم. ‌
در محیط اداری، احساس می‌کنم مجبورم برای ساعات خاصی حضور فیزیکی داشته باشم، حتی اگر عملا کاری برای انجام دادن نباشد یا آمادگی ذهنی وجود نداشته باشد که در واقع اتلاف زمان است. اکنون که در خانه کار می‌کنم، پیاده نمودن این برنامه‌ی متناوب میسر است و مزایای دیگری نیز دارد، از جمله پوشیدن لباس راحت، خوردن ناهار در آشپزخانه‌ی خودم، بودن در کنار سگم که دور و برم می‌چرخد.
۳.مجبور نیستم تنها باشم.
یکی از مسائلی که مشوران درباره‌ی کارآفرینی به من گوشزد می‌نمودند، حس انزوا بود، گاه این انزوا ناشی از تنها ماندن در تمام طول روز و یا به احساس عدم فعالیت‌های جمعی و یا عدم بهره‌گیری از ایده‌های جمع باز می‌گردد. در واقع این مسئله برای شخص من به دو دلیل اصلی چندان مشکل بزرگی نبود.
نخست اینکه، من درونگرا هستم، بنابراین از تنهایی لذت می‌برم (بعلاوه، در ساعاتی که کار نمی‌کنم وقت خود را با همسرم و پسر پرانرژی‌ ۳ ساله‌ام سپری می‌کنم). دوم اینکه، برای پیشگیری از چنین معضلی به طور منظم در جلساتی که به صورت اینترنتی برگزار می‌شود شرکت می‌کنم یا در همایش‌های حرفه‌ایی حضور پیدا می‌کنم. سعی می‌کنم یک یا دوبار در هفته قرارهای حرفه‌ایم را در قالب صرف قهوه یا ناهار بگنجانم و حداقل یکبار در ماه در همایش‌های رسمی یا غیر رسمی همچون صبح‌های خلاقانه … شرکت کنم.
۴. مالک دهکده‌ی شخصی هستید.
این نکته‌ایی که در آخر ذکر کردم یکی دیگر از چالش‌های کارآفرینی است: چگونه باید از آخرین اطلاعات حیطه‌ی تخصصی خود آگاه شد و تازه نفس به حرفه‌ی خود ادامه داد و پیشرفت نمود. اطلاع از رویداردهای محلی بعلاوه‌ی حضور حساب‌شده در برخی از همایش‌های حرفه‌ایی نه تنها انرژی خلاقانه و روحیه‌ی الهام‌بخشی را تقویت می‌کند، بلکه دربر گیرنده‌ی آموزه‌های تخصصی و حرفه‌ایست.

من اهمیت چندانی برای دسترسی به منابع فراوانی که کارفرمایان برای پیشرفت سرمایه‌گذاری می‌کنند، از قبیل برنامه‌های آموزشی معین و حضور در کلاس‌های مختلف حرفه‌ایی، قائل نیستم. اکنون در تلاشم تا شبکه‌ی کارشناسی غیررسمی خود را گسترش داده و تقویت نمایم تا نیازهای خود را مرتفع سازم: این شبکه متشکل از افرادیست که آنها را باور دارم، متخصصان مرتبط با حرفه‌ام و ناصحانی متشکل از مدیران و همکاران سابقم، دوستان و همکلاسی‌هایم، مٔولفم، هنرورم، مربی زندگی‌ایم یعنی خواهرم و حتی پدرشوهر با استعدادم در زمینه‌ی ریاضی. این جمع، دهکده‌ی شخصی من را می‌سازد و یکی از ارزشمندترین منابع اطلاعاتی من است.
یکی دیگر از منابع موثق که اعتماد بسیاری به آن دارم، شبکه‌ی حرفه‌ای من، مجموعه‌ایی از همسالان، اعضای تیم و مدیرانی هستند که شرکتی که سابقا در آن استخدام بودند را رها کرده تا شرکتی جدید، کارفرمایی تازه و یا حتی تجارت خود را آغاز نمایند، می‌شود. حتی تصورش هم برایم غیر ممکن است که بدون ارتباط با این افراد چگونه ممکن بود در اولین سال آغاز حرفه‌ام اینقدر موفق شوم.
۵.مجبورید درخواست نمائید.
آخرین درسی که آموختم این بود که باید از دیگران درخواست کمک نمائید. این که دامنه‌ی این درخواست‌ها چقدر می‌تواند گسترده باشد، شگفت‌آور است، درخواست معارفه، درخواست کمک، درخواست اطلاعات، درخواست ملاقات، درخواست کار. این درخواست‌ها همچنان می‌تواند ادامه داشته باشد، اما بدترین پاسخ به آنها “نه” است، اما از اینکه در اغلب مواقع پاسخ‌ها “بله” بود متحیر می‌شدم.
اکثر مردم سخاوتمندانه کمک می‌نمودند، به ویژه آنهایی که خود نیز قصد آغاز داشتند یا آنهایی که دوباره از اول آغاز نموده بودند و من از بخشندگی افراد خواه در ارتباطات نزدیک، خواه رسمی و حتی ارتباطلات واسطه‌ایی که زمان و رهنمون‌های خود را در اختیارم قرار می‌دادند، پیگیر شرایطم بودند و معرفم می‌شدند متحیر شده بودم.

فقط یک سال و اندی از آغاز حرفه‌ی مخاطره‌آمیز من می‌گذرد، می‌دانم که آموزه‌ها، چالش‌ها و اتفاقات خوشایند بیشماری پیش روی من است. تصور می‌کنم اساس همه‌ی این آموزه‌ها بر این امر استوار است که باید از مسیر لذت برد و با آغوش باز شرایط را پذیرفت. در دوران کودکی تصور می‌کنیم قادر به انجام هر کاری هستیم؛ تمام زندگی پیش روی ماست و باور داریم که غیر ممکن وجود ندارد، می‌خواهیم رقصنده‌ی باله، شاهزاده خانم، دکتر شویم یا مانند الهامات پسرم که می‌خواهد آتش‌نشان و ستاره‌شناس شود. به مدرسه که می‌رویم، یاد می‌گیریم، یا به ما می‌گویند در این مسیر موفق می‌شوی یا در این مسیر موفق نخواهی شد. به مرور زمان، دهانه‌ی قیف تنگ و تنگ‌تر می‌شود تا جایی فقط یک رشته را انتخاب می‌کنیم و در نهایت یک حرفه خاص. جهش من به سوی خوداشتغالی دهانه‌ی قیف را بزرگ‌تر و بزرگ‌تر نمود تا جایی که اکنون آزادم تا عناوین شخصی و شرحیات خودم را بنویسم یا عناوین شخصی مختلفی داشته باشم. به همین دلیل عمیقا سپاسگزارم.

درباره admin